Aníron

در امتــــــــــــــــــــداد خیابان وانیلا...

Aníron

در امتــــــــــــــــــــداد خیابان وانیلا...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۰ تیر ۰۲، ۱۳:۱۵ - طراحی سایت اصفهان عجب
محبوب ترین مطالب
آخرین مطالب

از غم ای کاش ها چشمم کبود..

شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۰ ب.ظ

کاش یک روز می رسید که قبل از پدر یا مادر شدن هرکسی، از او یک تعهد پر و پیمان می گرفتند.

و از شرایطش هم مثلا یکی این میبود که بچه اش را هرطور که هست بپذیرد، و اگر بچه ماشینی برای برآوردن آرزوهای سرکوب شده ش خودش نشد، یا مثلا راهی را انتخاب نکرد که مایه ی فخر اجدادش باشد، او را از خودش نراند و مثل یک بازنده با او رفتار نکند.

کاش آدمها بفهمند بچه هدیه است. قدرش را بدانند.


 

کاش او هم بچه هایش را دوست داشت...

۹۵/۰۹/۰۶ موافقین ۱۳ مخالفین ۰
Faella

نظرات  (۱۰)

آره واقعا :(
کاش ....
۰۶ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۸ امیر بهزادپور
من گاهی به این مفهوم عمیق فکر میکنم...
کاش میشد.. :(
۰۶ آذر ۹۵ ، ۱۸:۵۸ وال کوهان دار
کاش
۰۶ آذر ۹۵ ، ۱۹:۲۲ داداش مهدی
و کاش اونقدرم لوسش نکنن که دیگه هرز بره بچه و آخر سر از تو جوب جمعش کنن! :/
و اینکه پیش از بچه دار شدن، حتماً کمی فکر کنن.
تو فیلم دیتیچمنت میگه باید روی این قضیه بچه دار شدن گفت: تو خونه امتحان نکنید ! :))البته جملاتش دقیق یادم نیست ولی همچین چیزی بود:))
پاسخ:
منم یادم نیس :/
بدون حضور والدین حتی :)))
۰۹ آذر ۹۵ ، ۰۹:۱۲ مهسا زززززززززز
سلام خوبی؟؟
اگه وقت نمی کنی وبلاگ قبلیت یعنی http://farfalla.blog.ir/ رو آپدیتت کنی میشه من کمکت کنم؟؟ 
خیلی دوست داشتم وبلاگی مثل وبلاگ تو داشته باشم. :-(
من مهسا هستم.
شما؟؟
پاسخ:
ممنون از لطفت عزیزم 
اونجا قرار نیست دیگه آپدیت شه :)
ای کاش میشد ...
۱۹ آذر ۹۵ ، ۱۵:۴۳ شِـــ‌یدا ..
بش بگو بره خانه‌ی قانون زده از دیکنز رو بخونه. یاروئه همه چیزو تو خونه‌ش با اداب خاصی پیش میبره. ساعتِ پیانو، ساعت شام، ساعت فلان... سخت میگیره به بچه‌ش... بعد بچهه فرار میکنه از خونه... چندسال بعد که پیداش میکنه، میفهمه تو سیرک کار میکنه و حسابی داغ میکنه.
لپ مطلب؛ اگه ادمارو به زور بریزید توی قالب، اگه اجازه ندیم کسی خودش رو محقق کنه، صرفا یه دلقک تحویل میگیریم.
البته من خودم نخوندمش :)) چون هم زیاده و هم چون مام‌بابام خعلی ادمای دمکراتی بودند، نیازی به خوندن این صوبتا ندارم 
پاسخ:
ایشون ادم تحصیلکرده و کتابخونی نیست و فقط سعی کرده بچه هاش رو با اداب دین و کشورش و چیزایی ک به خودش یاد دادن تو بچگی برزگ کنه..

+این کتابو وقتی 14 سالم بود از کتابخونه ی بابام کش رفتم و هیچوقت هم بهش نگفتم. تا اواسطش هم بیشتر نخوندم و بعد نمی دونم چی شد گم شد. الان ک کامنتتو دیدم حس کردم وقتشه ک برم پیش بابام اعتراف کنم، و جواب اون جالب بود: مگه من اصلا اون کتابو داشتم؟ :/
البته با شناختی ک ازش دارم دقیقا یادش بود ک اون کتاب چی بود، اما می خواس من شرمنده نشم مثلا :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">