نتردام پاریس (#معرفی)
بعید میدانم این نمایش نیازی به معرفی داشته باشد و کمتر کسی هست که حداقل یکی از آهنگهایش را نشنیده باشد، اما از آنجایی که در نوجوانی با این موسیقیها زبان زیبای فرانسوی را شناختم، دلم میخواهد ادای دینی به این آهنگ و این نمایش داشته باشم..
نمایش نوتردام پاریس (Notre-Dame de Paris)، نمایشی است که بر اساس رمانی با همین نام و نوشتهی ویکتور هوگو (با ترجمهی گوژپشت نوتردام/ The Hunchback Of Notre-Dame) در سال 1998 در پاریس روی صحنه رفت.
این داستان، از کلیسای جامع نوتردام پاریس، یکی از شاهکارهای معماری گوتیک و سنگنبشته ای که هوگو در یکی از تاریکترین زوایای کلیسا یافته بودالهام گرفته شده است. همچنین شرکت دیزنی، یک انیمیشن اقتباسی نه چندان خوشایند (معمولا اقتباسهای دیزنی چندان دقیق نیستند، اما تنها وجه تشابه این داستان و انیمیشن، اسم شخصیتهایش است) از این داستان ساخته است، که با اینکهکاندیدای اسکار بهترین موسیقی غیر اقتباسی در سال ۱۹۹۷ شد، اما زیاد مورد توجه قرار نگرفت.
بر خلاف انیمیشن، نمایش اقتباس شده از این داستان به یکی از محبوبترین موزیکالهای تمام دوران تبدیل شد و آلبوم موسیقیاش نیز به موفقیت زیادی دست یافته است.
داستان، مجموعهای از تضادها را به طور خارق العاده ای جلوی چشممان به تصویر میکشد، و حتی شخصیتهای منفی داستان هم جذاب و جالب توجه هستند (خلاصهی داستان را در اینجا بخوانید) و علاوه بر این، آهنگسازی بینظیر ریکاردو کوچانته Riccardo Cocciante و نویسندگی Luc Plamondon و هنرنمایی چهار خوانندهی صاحبنام Garou (در نقش کوازیمودو)، Daniel Lavoie (در نقش کشیش فرولو)، Patrick Fiori (در نقش کاپیتان فوبوس) و هلن سگارا « Hélène Ségara» (در نقش اسمرالدا) زیبایی نمایش را دوچندان کرده است، به طوری که در سال اول اجرا، به موفقیتی عجیب دست پیدا کرد و بعد از آن در کشورهای زیادی بروی صحنه رفت.
این نمایش اولین موزیکالی است که در دوران نوجوانی تماشا کردهام و با موسیقیهایش خاطرات زیادی دارم؛ در ادامه، می توانید به چند آواز بسیار معروف و چند آواز که شخصا به آنها علاقه دارم گوش بدهید:
شاید بتوان" زیبا" را واقعا زیباترین قطعهی نمایش دانست، جایی که سه مرد عاشق، یک معشوق (اسمرالدا) را به زبان خودشان میستایند (ترجمه ی آهنگ)
Etre pretre et aimer une femme
کشیش فرولو در برزخ میان انتخاب مذهب و شهوت (ترجمه فارسی / انگلیسی )
عصر کلیسا به سر آمده است (ترجمه)
[یکی از دلایلی که ویکتور هوگو اقدام به نوشتن این داستان کرد، این بود که احساس کرد این کلیسای زیبا، با این ابهت دارد رو به خرابی می رود، پس اولا سعی کرد اثری برای جاودانگی کلیسا خلق کند، و با الهام از نوشته ی روی دیوار سنگی، "ANANKE یا آنانکی (الهه ی تقدیر و سرنوشت) ، این مفهوم را در داستان خود به زیبایی بیان کرده است؛ و در کل بنای کلیسا نقش بزرگ و پررنگی را در این داستان ایفا می کند]
این قطعه در ابتدا و انتهای نمایش اجرا می شود، و جاش گروبن نیز آن را بازخوانی کرده است
دوئت فیبوس و نامزدش فلوردلیس
برقص اسمرالدای من
این آواز یکی از احساسی ترین قطعات نمایش است، زمانی که کوزیمودوی عاشق، کنار بدن بی جان اسمرالدا زانو زده، و آنقدر درکنار او می ماند که از گرسنگی می میرد و بدنش هم از بین می رود؛ و آخرین آواز نمایش است....