میگفت خیلی کار خزی است که آدم روی پلو مرغ، سس بریزد. حتی اگر سس کنجد باشد.
من به مرغ بی رنگ و رو اشاره کردم و توضیح دادم که مجبورم، گاهی سس تنها چیزی است که آدم را از شر برنج خشک و مرغ بیمزه نجات می دهد، و در همان حال فایل مکسی که به دستم رسیده بود را باز کردم.
یک نفر آن را فرستاده بود که اصلاحش کنم، و اینطور که از پروژه بر می آمد شخص مذکور علاقهی وافری به خورشید داشته، چون دقیقا ۷ عدد mental Rey sun ) MR sun که قبلا مستر سان صدایش میکردم) در پروژه گنجانیده و اصلا به اصطلاح خدا یکی، خورشید یکی توجه لازم ننموده لکن صفحه به قدری درگیر نور و سایه شده بود که یک جابجایی جزیی یک ساعت طول میکشید.
من هم که در این موارد بسیار بی اعصابم، تمامی خورشیدات موجود در پروژه را سلکت آل کرده و پاک نمودم و در طی این فرایند، به سریال مزخرفی فکر کردم که توی اسمش خورشید داشت. همان که چند سال پیش ماه رمضان پخش می شد و حمید گودرزی و شبنم قلیخانی درآن بازی می کردند. آن زمانها هنوز دخترهای نوجوان مجله هایی که روی کاورشان عکس حمید گودرزی بود بغل می کردند و می خوابیدند و آن سریال با تمام چرتیت، در بین این قشر بسیار محبوب بود. به طوری که یک بار یک نفر گفت که حاضر است همه چیزش را بدهد و وقتی حمید گودرزی از آخرین خورشیدش استفاده میکند، صاف توی خانه ی آنها و دقیقتر، در اتاق او ظاهر شود. ما هم اصلا به روی خودمان نیاوردیم که این جمله را از یک دانش آموز پیش دانشگاهی شنیده ایم.
چنین جمله ای،خیلی سال قبلتر هم به زبان یک نفر دیگر جاری شده بود، و من به او خندیده بودم و او گفته بود هرچه باشد از فلانی (خواننده ی محبوب من در آن دوران ) بهتر است. بعد دعوا کرده بودیم و او مقنعه ام را از سرم کشیده بود و فرار کرده بود. البته به نظرم این قضیه ی مقنعه کشیدن مربوط به زمانی بود که سیتا یا خط قرمز پخش میشد و واقعا بچه بودیم.
شخص مدلر این پروژه هم یحتمل یا در سیاره ی دیگری زندگی می کرده، یا از طرفداران حمید گودرزی بوده، یا رمان حماسه ی 7 خورشید اثر کوین جی. اندرسون را بسیار دوست میداشته، و می شود گفت همین بهترین دلیل است برای غیر قابل درک بودن. من هنوز بعد از تقریبا ربع قرن برایم سوال است که چطور ملت عاشق سینه چاک شخص سلبریتی ها (و نه بازی و تکنیک و صدا و اینها) می شوند یا کتابهایی می خوانند که درشان آدم فضایی دارد یا از 654567890 سال بعد روایت می کند. البته فیلمها و بازی ها را قاطی این مساله نکنیم. فیلمها و بازی های تخیلی فرق دارند. خیلی هم فرق دارند. آنقدر فرق دارند که قرار است بخاطر Deus ex: Mankind Divided یک سیستم جدید بخرم چون اگر لپتاپ گوگولی مگولی ام سکته ی ناقص یا کامل بزند زندگی ام به فنا می رود.
و اینکه قرار بود این پست در رابطه با خورشید و نمادهایش در اسطوره شناسی و داستان ها و افسانه ها باشد، اما ظاهرا حمیدگودرزی و مرغ بی نمک نقش پررنگ تری را از آن ایفا کردند. و مثلا یک نفر می تواند بیاید و از من قول بگیرد که در برنامه های بعدی جبران کنم. اما خب، هو کرز که خورشید در 654567890 سال پیش چه بوده و چه میکرده. همین که درحال حاضر ما را گرم می کند و باعث می شود نانی برای خوردن داشته باشیم کافی است. درمورد کتب آدم فضایی دار هم شوخی کردم. هر چه دل تنگتان می خواهد بخوانید.