فائزهام؛ متولد یک نیمه شب در اواخر اردیبهشت خودمان، و اواسط ماه می خارجی. نتهای زندگیام مثل اول اسمم رو کلید "فا" نوشته شده، آرام و کمحاشیه و بدون جیغ و داد. در دوران بچگی دلم میخواست پری دریایی بشوم اما چون از نظر فیزیکی ممکن نبود، به باستانشناسی فکر کردم، اما در نهایت معماری خواندم. عاشق خلق کردن، کشف مکانهای مرموز و افسانهای و بیشتر از همه، شنیدن داستان آدمها هستم.
چیزهای دیگری هم دوست دارم، از جمله: بوی باران و خاک نم خورده، خیابانگردی صبح زود و عصر، کاغذ کادو، نوای ویولن، نواختن پیانو, آهنگهای فلامنکو / امبینت اتمسفریک، کشها و دکمههای رنگی، انیمه، خواب عمیق بعد از خستگی زیاد، خوشحالی مادرم، شکوفههای اوایل بهار، پارچهها و تصاویر پر از رنگهای زنده، تماشای شنا کردن ماهی و بازی کردن بچه، شبهایی که درشان ماه کامل و زرد است،تماشای رقص باله، خوابیدن با پتوی نرم، صدای چرخ خیاطی مادر، کلیات سعدی، جمع آوری صدف و پر و میوهٔ کاج و انواع سنگ، مسافرت کوتاه، صدای دریا و بوی جنگل، تماشای مخروبهها و تصور جریان زندگی در آنها، بو و لمس حصیر، ورق زدن مجلههای گلاسه، تماشای درخت ها، کشف مکانها و غذاهای جدید، فیلها، پرتوی نور خورشید از پنجرهٔ آشپزخانه, هستهٔ زردآلو، بوی لباس نو، وقتی کسی جلوی چشمم به آرزویش میرسد، پولهایی که لای لباسها و وسایل پیدا میشوند، قطرات لغزان عرق روی شقیقههایم در هنگام ورزش، صدای پای آدمها و چرخ ماشینها روی برف، اسپریهای خوشبو، چرخیدن بین قفسههای کتابخانهها و فروشگاهها، یادگیری زبانهای جدید، بوی ظرفهای سفالی، و تمام چیزهایی که به من زنده بودنم را یاداوری میکنند..