Hamartithia
ساعت 1 شب است و من درحال هضم این حقیقت غیر قابل باور، که نزدیک نیم ساعت از وقت گرانبهایم را صرف پیدا کردن بطری عرق گل گاو زبان کردم و به غرغرهای ادمِ پشت تلفن گوش دادم که معلوم نبود مشکلش چیست و واقعا چه میخواهد. میدانید، بعضی از آدمها مثل نرم افزار واتس اپ میمانند، که وقتی منقضی میشود مثل آدم زر ش را نمی زند. نمی گوید آپدیتم کن. گیر میدهد به تاریخ و ساعت گوشی، و باید خودت به حول قوه ی الهی بفهمی که عالیجناب چه مرگش است.
بلاخره بطری گل گاو زبان رخ نمود و درحالی که به دو سی سی باقی مانده اش نگاه می کردم طبق مراسم اختتامیه همیشگی، به این فکر کردم که اگر می توانستم آن را توی سوراخ دماغ کسی فرو کنم آن شخص چه کسی میبود، و دو نفر را برای این قضیه کاندید کردم. یکی شخص پشت خط و دیگری پسر همسایه پایینی که کلا حس می کند قرار بوده به شجریان بعدی تبدیل شود اما به دلیل کمبود مسابقات خوانندگی و the voice در سطح کشور، استعدادش دارد هدر میرود و باید قبل از روانه شدن به زباله دان تاریخ، جهانیان را با آن موهبت الهی مستفیض کند. صبح و شب هم ندارد، و گاهی در ساعات بوق شب یکهو به سرش می زند که به پیروی از جیرجیرکها و جغدها و اینها زیر آواز بزند.
و چه رحمی به جامعه ی بشریت شده که با اینهمه مصرف عرقیجات گیاهی، قرار نیست واقعا کسی را با بطریهایشان مجازات کنم. آن وقت یک نفر باید دکترم را در جریان می گذاشت که برای حفظ بقای منابع کره ی زمین هم که شده، دوره ی درمان من با عرقیجات را هرچه زودتر تمام کند. وگرنه آدمهای بیشتری با سوراخ دماغهای یک وجبی به جمعیت کره ی زمین می پیوستند و مقدار زیادی اکسیژن توسط بینی این افراد بلعیده می شد و حتی ممکن بود این شمایل توسط افراد طرفدار مد دنبال شود و شاهد عقبنشینی غمگینانه ی نسل انسانها به Nasalis larvatus بشویم.
پ.ن 1: البته آن بینی عظیم معروف مربوط به حیوان نر است. ناسالیس های خانم هم ظاهرا از طرفداران عمل بینی اند.