تخته شاسی روی پایم بود و داشتم کفش کتانی کج و کوله ای را می کشیدم که روی شانه ام زد.
گفت از شرکت فلان آمده و یک بسته بادام زمینی به من داد که تست کنم. و رفت. پیش خودم فکر کردم کاش چیز بیشتری از خدا خواسته بودم. بادام زمینی و بادام هندی دو آجیل محبوب من هستند و تحت هیچ شرایطی بهشان رحم نمیکنم. حتی اگر مثل همین بسته ای که آن خانم به من داد، بادام زمینی های تلخ و گس و بی مزه ای باشند.
دختر بچه ی 8 ساله ای که روبرویم نشسته بود با صدای بلند گفت: منکه بهش میگم افتضاح بود. رودرواسی که نداریم.
با خودم فکر کردم چقدر خوب که این بچه در این سن می فهمد که نباید رودروایسی داشت. چیزی که من تا به این سن هم آن را نفهمیدم... و کاش او هم این خصلتش را حفظ کند. البته بیش از حد رک بودن هم خوب نیست و باید اعتدال را رعایت کرد.
خانمی که از شرکت فلان آمده بود، چند دقیقه بعد با تعدادی پرسشنامه برگشت و از تک تکمان خواست که به سوالاتش جواب بدهیم.
وقتی به سراغ من آمد، تحلیل و بررسی موشکافانه ای از بادام زمینی تست شده ارائه دادم، و بعد گفتم روی بسته نوشته شده بوداده، نمکی و زعفرانی. که هیچکدام از این طعمها در لایه ی هزارم مزه ی این محصول هم یافت نمیشوند و حتی به شدت بوی خامی میدهند.
او بدون اینکه کلمه ای از آن را بنویسد فقط پرسید چه نمره ای به شکل و بسته بندی و تازگی و اینهایش می دهم.
بسته بندی قشنگی داشت. از نظر ظاهری هم بد نبود. گفتم 5.
و به این فکر کردم که همین ظاهر است که میشود با آن کیفیت را پوشاند و محصول بنجل پر زرق و برق تحویل متقاضی داد..