امروز
از نظر من، عنوان وبلاگ چیزی شبیه عنوان کتاب و آلبوم موسیقی است که می تواند صاحبش را معرفی کند. از همان دوران قدیم که با وبلاگستان آشنا شدم، انتخاب عنوان وبلاگ یکی از درگیریهایم بوده و مدام درحال تعویضش بوده ام. از آنجایی که من مثل خانه به دوشها، هرازچندگاهی وبلاگ عوض می کردم، عنوان هرکدامشان را هم چند باری عوض کردم دیگر خودتان تصور کنید حکایت من و عنوان را.
عموماً هم در پی عنوانهای عجیب غریب بودم، چیزی که هم وبلاگ را توصیف کند و هم یک چیز معمولی نباشد، هرگز برایم قابل درک نبودند کسانی که عناوینی مانند"روزانه های یک فلان (شغل شریفشان)" یا "مادر/همسر فلانی" را برای "عنوان" برمی گزینند، که چه طور خودشان را صرفا در یک کلمه یا یک نقش در عنوان جای می دهند، توضیحات وبلاگ جای بهتری برای اینگونه معرفی هاست. گرچه بهرحال این امر کاملا بسته به سلیقه ی آدمها دارد و آنها هم این تیپ معرفی را می پسندند.
خودم را می گفتم. از بین تمام عناوینی که عوض کردم، فقط یکی را خیلی دوست داشتم: "فیلهایی که من هوا می کنم"
و حتی وسوسه شدم نام اینجا را هم به همان تغییر بدهم.
یک وبلاگی هم با نام "زیرزمین" داشتم که با نام "گنجه" در آن می نوشتم، و آدمهای دیگر را هم با وسایلی که در زیرزمین یافت می شوند نامگذاری می کردم. مثلا یادم است دوست صمیمی ام در آن زمان را "کوزه ی فیروزه ای" نامگذاری کرده بودم و یکی از اساتیدمان آقای م، "جارو" بود.
"یادداشت های خانم پروانه" و "و خداوند یک عدد "من" آفرید..." جزو اولین عناوین ساخته شده بودند که بعدتر، بین چند وبلاگ روزانه چرخیدند و در آخر هم نابود شدند.
از وبلاگهای اسبق، فقط دوتا باقی مانده اند و این دوست عزیز، که با امروز دوسالی می شود من را همراهی میکند. صادقانه بگویم، هیچوقت نتوانستم عنوان باب دلی برایش پیدا کنم و فکر می کنم این برای من اتفاق خوشایندیست، چون عموما زمانی که با عنوان و قالب وبلاگ دچار تفاهم می شوم و حس می کنم دیگر همه چیز در آن وبلاگ درست است، چندی بعد رهایش می کنم.
البته "امروز"ی که در بالا ذکر شد، روزی است که شما این مطلب را می خوانید، وگرنه که من در یکی از روزهای اواسط مرداد، عرق ریزان و دشنام دهان! دارم این متن را می نویسم و هنوز فکر می کنم عنوان و قالب را به همان فیلها تغییر بدهم یا نه، چون احتمالا روز 25 مرداد درگیر یک سفر باشم و شاید حتی به مقصد هم نرسیده باشم و شما در حالی که حلوا و خرمای گردویی پودر نارگیل پاچیده شده ی من را به دهان می گذارید، این متن را بخوانید.
خلاصه اگر کسی حواسش نبود، یکی از شما حواسش باشد که حتما روی سنگ قبرم بنویسند: "مرحوم آرام و قرار نداشت هیچ کجا بیشتر از یک مدت بند نمیشد، باشد که در اینجا آرام بگیرد."
بعد بگویید با رنگ نارنجی یا آلبالویی یا آبی کاربنی پر ش کنند، مرحوم این سه رنگ را بسیار خوش می داشت.
+تولدش مبارک