falsch
من خوابهای زیادی میبینم که به صورت محسوس یا نامحسوس با امتحان یا کنکور یا تحویل پروژه یا اتفاقات مربوط به آنها در ارتباطند و دخالت مستقیم یا غیر مستقیم دارند، مانند این یا امتحانات ریاضی و فیزیک که درشان سوالات به زبان عبری نوشته شده اند و نمی توانم آنها را بخوانم، در حالی که وقتم هم دارد تمام می شود و بعد با استرس زاید الوصفی از خواب بیدار می شوم.
اما فکرش را بکنید، آدم یک روز بیدار شود و در صدر پیامهای اینباکس ایمیلش، یک ایمیل جدید از استاد پایان نامه اش ببیند که فلان روز دانشگاه است و دانشجویانش می توانند بروند و کرکسیون کنند . پایان نامهای که یک سال و چهارماه قبل دفاعش کرده و حتی روز دفاعش را به صورت واضح یادش است و چقدر بابتش متاسف است، حتی آرزو می کند ای کاش چیزی توی ملاجش بخورد و آن روز به خصوص را فراموش کند. یک نیشگون از بازوی چپش میگیرد و فرورفتن ناخن شصت و اشاره اش را حس می کند، پس خواب نیست. حتی از ایمیل اسکرین شات میگیرد که بعدتر که بیدار شد دنبال اسکرینشات بگردد و بخندد. اما حتی وقتی که می خوابد و بیدار می شود اسکرینشات همچنان آنجاست.
خب، مسلما استاد سابقم ایمیل را اشتباهی برای من فرستاده، یک اشتباه جزئی که به هر حال ممکن است برای هرکس اتفاق بیوفتد. اما متاسفانه همین اشتباه کوچک و کم اهمیت، یک روز کامل من را از نظر عصبی درگیر کرد. به غیر از حس بد و استرسی که خود اسم پایان نامه داشت، متنی که در زیر آن برای استاد فرستاده بودم توضیح شرایطی بود که خیلی سعی در فراموش کردنش داشتم و حالا جملاتش و صحنه هایش جلوی چشمم رژه میرفتند و این اصلا چیز خوشایندی نیست.
حتی کمی هم از خودم خجالت کشیدم، که واقعا چه لزومی داشت یک چیزهایی را برای یک غریبه توضیح بدهم؟ نه از لحاظ زیادی شخصی بودن، از این لحاظ که شاید مخاطب این برداشت را کند که برای وقت بیشتر چسناله راه انداخته ام و چیزهایی از این دست، و در لیست تفکراتی که دلم می خواهد دیگران راجعبه من داشته باشند اینیکی جایی ندارد.
اما خب اتفاقی است که افتاده، بهرحال چیزهایی در زندگی هرکسی وجود دارد که ابدا به آنها افتخار نمی کند. اما یادآوری اش درد دارد.. خیلی زیاد..