مقولهای به اسم حیا در فرهنگ کشور ما، باعث شده که از بعضی چیزها در محیط خانه و مدرسه و کلا جامعه، هیچ بحثی به میان نیاید؛ در حالی که گاهی بیاطلاعی از آن مسائل و خطرات ناشی از آن و تاثیرات روحی و جسمی که بر آن فرد میگذارد، از اینکه برچسب بیحیایی بخورد صد و بلکه هزار پله بدتر است.
البته منظور من در اینجا صرفا مباحث جنسی نیست، اما یاد حرف دوستی افتادم که گفته بود کتاب دیگری جایگزین کتاب "تنظیم خانواده" در دانشگاه شده است، و کتاب جدید صرفا به موضوعاتی نظیر اینکه زن و شوهر باید خوش اخلاق باشند و وظایفشان را انجام دهند اکتفا کرده و خبری از آموزههای کتاب سابق نیست؛ کتابی که با اینکه کامل نیست، اما شاید بتوان آن را تنها منبعی دانست که به طور رسمی اطلاعات هرچند محدودی در رابطه با این موضوع در اختیار مردم _صرف نظر از تجرد و تاهلشان_ قرار میدهد. چون عموما دورهها و کلاسهایی برای افراد متاهل برگزار میشود، اما هرگز به نوجوانان یا افراد مجرد که بیشتر در معرض آسیبهای جنسی هستند آموزشی داده نمیشود و باید در خلوت خودشان با مشکلاتشان دست و پنجه نرم کنند؛ علی الخصوص نوجوانان که آسیب پذیرتر و بیشتر مستعد افسردگی هستند و ممکن است به خاطر برداشت غلط از تغییرات طبیعی بدن و مشکل پنداری آنها، روز به روز گوشهگیرتر شوند.
معمولا در جواب اینکه چرا چنین برنامههایی در کشور ما جدی گرفته نمیشود، میفرمایند که "نمیخواهیم رویمان به روی بچهها باز شود یا آنهایی که نمیدانند کنجکاویشان برانگیخته شود"
این تفکر متعلق به زمانی است که ارتباطات و دسترسیها انقدر گسترده نبود ، و این جوابِ کاملا واقعی که تا به حال از چند نفر شنیدهام، حاکی از آن است که حتی مدعیان جمع هم نمیدانند "آموزش درست" چیست و چطور باید با یک نوجوان صحبت کرد؛ و نتیجه آن میشود که همان بچهای که فکر میکنید "نمی داند و نمیخواهید کنجکاویاش برانگیخته شود" از مدتها قبل به چیزهایی نظیر پورنوگرافی پناه برده و در ذهنش اینگونه نقش بسته که واقعیت همین چیزهایی است که میبیند، و باید اینطور باشد؛ آدمها باید اینطور باشند و حتی در سنین بالاتر هم شرایط ظاهری آنچنانی برای شریک زندگیاش درنظر میگیرد.
اینکه زنان و دختران جامعهی ما، شبیه پورن استارها همه جایشان عملی و پروتز است، اینکه لباسهایی که میپوشند آنقدر تنگ است که خودشان هم احساس ناراحتی دارند، اینکه آرایش روزانهشان مثل آرایش عروس است، اینکه همه کاری میکنند تا به چشم شریکشان بیایند احتمالا از یک جایی آب میخورد. یک جایی که حتی اگر انکارش کنیم، حتی اگر بر رویش سرپوش بگذاریم و تظاهر کنیم وجود ندارد، بلاخره از یک جایی بیرون میزند.
گرچه فقط بحث ظاهر نیست، تابو کردن برخی مسائل، باعث رواج دروغگویی و پنهانکاری میشود و ممکن است یک نوجوان به این دلیل که "اگر خانوادهاش بفهمند پوست از سرش میکنند" مسالهی مهمی را از آنها مخفی کند و در خطر بیوفتد. این مورد گسترهی بسیار وسیعی دارد، از خطراتی که به واسطهی دیگران او را تهدید میکند گرفته، تا مواجهه با یک مشکل جسمی که حرف زدن از آن بیحیایی محسوب میشود اما روز به روز بدتر میشود و به جایی میرسد که دیگر راه درمانی ندارد. حتی اگر اتفاقی هم برایش نیوفتد، آن روحیهی دروغگویی و پنهانکاری تا بزرگسالی در اخلاقیاتش خواهد ماند.
نمیدانم آدمهایی که این وظیفه به عهدهشان است چه برنامهای دارند، یا اصلا دغدغهای در این باره دارند یا نه، اما به نظرم اگر بتوانند جوابهای درستی برای برخی سوالات داشته باشند، شاید اوضاع کمی بهتر شود. با قایم کردن و سرپوش گذاشتن و پاک کردن صورت مساله، چیزی حل نمیشود؛ و مشکلات سال 1397 شمسی و 2019 میلادی را هم نمیشود به روش مشکلات قرون وسطی حل کرد. حرفم نیست که ما هم دنبال روی کشورهای اروپایی و آمریکایی که از آن ور بام افتادهاند باشیم، اما امیدوارم اتفاقی بیوفتد و افراد جامعه طوری تربیت شوند که به جای نگرانی و دغدغه داشتن برای مسائل طبیعی، به رشد شخصیتی و اخلاقی توجه کنند و راه دروغگویی و دورویی را در پیش نگیرند.
این پست را هم بخوانید.