Note to self #22
نمیدانم این جمله را کجا و از چه کسی شنیدم، که «دنبال کردن وقایعی که آدم کنترلی بر روی آنها ندارد، اعتیادآور است».
این اعتیاد، میتواند در قالب دیدن سریال باشد، خواندن رمان، دنبال کردن وقایع زندگی اشخاص آشنا یا غریبه (از طریق یک آشنای مشترک، یا کانال/پیج شخصی)، یا حتی احوالات مریضی مانند نگاه کردن به پنجرۀ همسایه یا گوش دادن به مکالمات تلفنی دیگران.
آدمیزاد علاقۀ زیادی به «در جریان بودن» دارد، حالا اینکه آن جریان به او ربطی داشته باشد یا اصلا دانستنش برایش مفید باشد، اهمیت خاصی ندارد.
در واقع همین نیاز است که رسانهها را به وجود آورده و به مرور زمان و با پیشرفت علوم آدم شناسی، به آنها شکلهای مختلفی داده تا به بهترین شکل بتوانند به این نیاز پاسخ بدهند. با پیشرفت علم و تکنولوژی، حالا ما میتوانیم در مهمانیها، دورهمیها، محل کار و غیره بنشینیم و با ارائۀ مدارک موثق، از ازدواج، طلاق، خیانت و بچهدار شدن آدمهایی صحبت کنیم که در نیمکرۀ دیگری زندگی میکنند و از این «در جریان بودن» کیف کنیم.
دارم به لزوم دیالوگ برقرار کردن فکر میکنم. اینکه ما دوست داریم به هر بهانهای با دیگران دیالوگ برقرار کنیم. کاری که خوب بلدش نیستیم. نمیتونیم مثل بچۀ آدم حال طرف رو بپرسیم. از زندگی روزمره و حال و اوضاع خودمون صحبت کنیم. حتی وقتی سعی میکنیم به این کار بپردازیم، بیشتر آه و ناله میکنیم و آه و ناله میشنویم. در نتیجه سعی میکنیم در جریان همه چیزهای یاری دهنده باشیم و از اونها بهره ببریم. از قیمت خودرو تا نرخ تورم در ایالت مینه سوتا. تا میزان زاد و ولد نهنگهای بیابانی دریای کارائیب. به نظرم رسید شاید ریشۀ این اعتیاد در همینها باشه.