Aníron

در امتــــــــــــــــــــداد خیابان وانیلا...

Aníron

در امتــــــــــــــــــــداد خیابان وانیلا...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۰ تیر ۰۲، ۱۳:۱۵ - طراحی سایت اصفهان عجب
محبوب ترین مطالب
آخرین مطالب

مرثیه‌ای بر یک سال

جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۲۹ ق.ظ

سال 97 دیشب تمام شد؛ و ما در حالی سال جدید را شروع کردیم که پدر بزرگ و مادربزرگ پدری و عمه‌ها در کنارمان بودند. فکر می‌کنم اولین سالی بود که در کنار اقوام تحویلش کردیم و تا جایی که ذهنم یاری می‌کند، هرسال در خانۀ خودمان بودیم چون والدین معتقدند که آدم باید لحظۀ سال تحویل، یا در خانه‌اش باشد و یا یک مکان مذهبی مانند حرم امامان و امام‌زادگان؛ بنابراین گاهی پیش می‌آمد که ما در خانه می‌ماندیم و پدر تنها به پابوس فلان امامزاده می‌رفت و من ته دلم ناراحت می‌شدم و دلم می‌خواست ماندن کنار ما را ترجیح می‌داد.
دیشب ما همگی در کنار هم بودیم؛ یک خانوادۀ بزرگ و خوشحال،  و من باز هم ته دلم می‌خواستم آنجا نباشم. نق می‌زدم و جفتک می‌انداختم و هر یک ساعت یک‌بار در گوش بابا می‌گفتم: «یعنی واقعا می‌خواهیم تا ساعت یک و بیست و هشت دقیقه اینجا بمانیم؟؟» 
هرچقدر هم به ساعت تحویل سال نزدیکتر می‌شدیم، من عنق‌تر می‌شدم. یار هم بیدار مانده بود به انتظار تحویل سال، و ناچاراً داشت غرهای من را بابت به هیچ‌جا نرسیدن و موفقیت کسب نکردن و مزخرف بودن سالی که گذشت و مشکلات کشور که آرزوهایم را پرپر کرده‌اند تحمل می‌کرد. طفلی نمی‌دانست که باید در این شرایط چه کار کند. اعتراف می‌کنم که حتی خودم هم نمی‌دانم. شعری فرستاد با این مضمون که باید تلاش کرد و صبر پیشه کرد و همان، ضامن انفجار نارنجک من را کشید. عذر خواستم و گفتم حالم خوب نیست، و سعی کردم تا لحظۀ سال تحویل دیگر با کسی حرف نزنم. فکر کردم این کنار هم بودن، یک موهبتی است که شاید دیگر نصیبم نشود، شاید زبانم لال...اما انقدر غم بیخ گلویم را چسبیده بود که تاب تحمل هیچ جمعی را نداشتم.

 
سال 97، سال عجیبی بود. نمی‌توانم بگویم دوستش داشتم. شاید تنها اتفاق خوبش، آشنا شدن با سایه بود و یار، و چند تا دوست گرانقدر و شروع زبان فرانسوی و دورانی که چیزهای بتنی می‌ساختم. راستش را بخواهید، به جز اینها، دیگر نقطۀ روشنی در این سال نمی‌بینم. همچنان کار ثابت و درستی پیدا نکردم و همچنان به هیچکدام از آرزوهایم نرسیدم، همچنان ساده و بی‌سیاستم و خیلی راحت مغلوب زبان‌بازی‌های افراد می‌شوم، همچنان هیچ ورزشی را به طور حرفه‌ای دنبال نمی‌کنم و همچنان هیچ قدمی برای به تحقق رساندن رویایم برنداشته‌ام. علاوه بر اینکه برای کنکور و نظام مهندسی هم درس نخواندم و قبولی‌ام خیلی بعید است، فیلمهایی که دیده‌ام و کتاب‌هایی که خوانده‌ام تعدادشان شاید به انگشتان دست نرسد، سفر نرفتم و عمدۀ وقتم را صرف آدمهای اشتباه کردم. 
سال 97، به هیچ عنوان سال خوشایندی برایم نبود؛ و حتی وقتی فکرش را می‌کنم که یک سال از عمرم با"تقریبا هیچ" معاوضه شده است، عصبانی می‌شوم.حتی چند عادت بد به من اضافه کرد که تمام تلاشهایی که تا الان برای ترکشان کرده‌ام، بی‌نتیجه مانده است. 

 

من از سال 98 توقع زیادی ندارم، همینکه آزارم ندهد، آدم‌های اشتباه سر راهم قرار ندهد، و خودم و عزیزانم آرامش و سلامتی داشته باشیم، برایم بس است . رسیدن به آرزوها و پول و باقی چیزها هم بخورد توی سرم.
اما می‌دانید، آدمیزاد به امید زنده است. تمام اینها را می‌گویم، ولی هر روز ته دلم امید و آرزوهایی جوانه می‌زنند و مثل کرم شبتاب روشن می‌شوند. دلم می‌خواهد به اتفاقاتی که دوست دارم بیوفتند فکر کنم، حتی اگر امکان رخ دادنشان متمایل به 0 باشد. دوست دارم لباس‌های شاد و رنگی بپوشم و رژ زرشکی محبوبم را بزنم. با کاغذ کادوهای خط نوشته، اریگامی درست کنم و شب‌ها با صدای موسیقی‌های شاد محبوبم برقصم و ایده‌هایی که برای انیمیشن دارم در دفترم بنویسم، حتی وقتی می‌دانم ممکن است هرگز عملی نشوند. دوست دارم استرس روز و روزهای بعد را داشته باشم، در خانه و خیابان، انتظار رسیدن عزیزانم را بکشم و روزی یک نفر را بخندانم. دوست دارم حس زنده بودن کنم. 
کاری ندارم که سال 98، وحشی و خونخوار است یا نرم و مهربان، اجازه نمی‌دهم این چیزهای کوچک را از من بگیرد...

نظرات  (۱۰)

۰۲ فروردين ۹۸ ، ۰۸:۳۴ پشمآلِ پشمآلو
اونجاش که گفتی شاید سال دیگه نصیبم نشه رو من تجربه کردم .. پارسال عید با کسایی دور هم بودیم ک دیگه نمتونیم باشیم و من فک میکنم چق غرغر کردم و چق همه چیزو for granted گرفتم .. امسال واقعا دلم برا همون تنگ بود
من اینکه فلان سال برامون بدی میاره رو خیلی بنظرم درست نمیدونم. . پدرکشتگی نداره که. . همه چی نتیجه سالیان زندگیمون یا حتی کارایی ک اون سال خودمون انجام دادیمه بیشتر
پاسخ:
حتی یاداوریشم ناراحتم میکنه.... 

+نه خب مشخصه که بیشتر چیزا دست خودمونه، یکم "تشخیص" بود :)
جانا سخت از زبان ما میگویی... :(
ایشالا سال خوبی باشه. سال رسیدن به آرزوها.
پاسخ:
ممنون عزیزجان. انشاالله 
۰۲ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۵۸ کنت مونت کریستو
یادمه از سال۹۶ هم هیچکس دل خوشی نداشت.
همه شون یجورن.پس از حالا به نود و هشت لعنت بفرست :))
پاسخ:
فعلا که با سیل شروع شده :| باید دید بلای بعدی چیه -_- 
:)
پاسخ:
سال نو مبارک لیلا :*
شاید برای اولین‌بار موقع تحویل سال خیلی آروم و بی‌توقع بودم. اون‌چیزی که واقعا ازش لذت می‌برم رو لیست کردم نه اون‌چه که می‌خوام برام مهم باشه، کم‌تر سودایی برنامه چیدم. و میدونی قشنگی‌اش چی بود؟ حافظ هم حس و حال من رو خونده بود. "بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین" :)))
پاسخ:
منم هرسال کم توقع‌تر می‌شم و کم شورتر.... ناراحتم ازش ولی
امیدوارم سال ۹۸ غافلگیرت کنه. یه غافلگیری دور از انتظار و حال‌خوب‌کن:)
پاسخ:
ممنووونممم ^_^
توقع های کوچیکیه که سال ۹۸ حق نداره بگیرتش، پس بهش اجازه هم نده:)
پاسخ:
نمیدم :) 
اصلا فکر نکنید که یک سال هیچ رو پشت سر گذاشتین. متاسفانه زندگی انسان همیشه پر بوده از آدم های هیچ، آزاردهنده و نمی دونم، اشخاصی که به آدم احساسات ناخوشایندی رو انتقال میدن.  ولی خوشبختانه وجود این آدم ها یک ویژگی های مثبتی هم داره و اون همینه که شما خودتون رو باهاش محک می زنید. همراهشون پایین کشیده میشین یا از وسطشون بزرگتر و شریف تر بیرون میاین و البته شناخت و توقعتون نسبت به آدم ها شکل بهتری میگیره :)
پاسخ:
چقدر کامنت خوبی بود. دقیقا. شاید بشه اینجوری گفت، که سالی بود که توش فهمیدم "چیا رو نمی‌خوام"، و "نمی‌خوام به چی تبدیل بشم".
مرسی 
عالی بود
پاسخ:
ممنون :)

امیدوارم ۹۸ یکی از بهترین سال های زندگیت باشه جوری که بیشتر روزها از ته دل خوشحال باشی

پاسخ:
ممنووون ^+^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">