Aníron

در امتــــــــــــــــــــداد خیابان وانیلا...

Aníron

در امتــــــــــــــــــــداد خیابان وانیلا...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۰ تیر ۰۲، ۱۳:۱۵ - طراحی سایت اصفهان عجب
محبوب ترین مطالب
آخرین مطالب

Don't Waste Another Sunset

سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۱۸ ب.ظ

به نظر من، از رقت انگیزترین آدم‌ها، افرادی هستند که تمام تلاششان را می‌کنند تا متفاوت به نظر برسند.
اگر یک فرد سعی کند که خودش باشد و در تمام زمینه‌ها، سلایق شخصی‌اش را حفظ کند و خلاقیت داشته باشد، ناخودآگاه متفاوت از دیگران می‌شود و نیازی به "تلاش" برای ایجاد تفاوت نیست. حتی اگر نوع لباس پوشیدنش، فیلم‌هایی که می‌بیند، موسیقی‌هایی که گوش می‌کند و چیزهای دیگری که به آنها علاقه دارد، از نظر دیگران خز و مزخرف باشند. آدم می‌تواند چیزهای جدید و پیشنهادی را امتحان کند، اما پای علایقش هم بایستد؛ در واقع یکی از خیانت‌هایی که یک فرد می‌تواند به خودش بکند، این است که جمله‌ی "فلانی که آدم خفنی به نظر می‌رسد، فلان سبک موسیقی را گوش می‌کند یا فلان سبک فیلم را می‌بیند، پس من هم همان کار را بکنم" از ذهنش بگذرد و بدتر از آن، عملی‌اش کند.

خلاصه اینکه، اگر منِ نوعی سلیقه و خلاقیت شخصی‌ام را در زندگی اعمال کنم، در وهله‌ی اول خودم خوشحال‌تر خواهم بود و راحت‌تر زندگی خواهم کرد، تا اینکه بخواهم به چیزی که نیستم تظاهر کنم و از بیرون هم شبیه به یک دلقک به نظر برسم.

دوستی می‌گفت، آدم با چیزی که از خود اوست شوآف راه نمی‌اندازد و روی آن مانورهای عجیب و غریب نمی‌دهد، اگر می‌بینی کسی در فضای مجازی یا واقعی یک چیزی را علم کرده و به هر نحوی که می‌تواند، آن در چشم و چال دیگران فرو می کند، بدان که آن شخص یا واقعا مالک آن نیست، یا به طور درونی خود را لایق آن نمی‌داند و صرفا برای پر کردن خلاهای روحی  و جلب توجه از آنها استفاده می‌کند؛ حالا آن چیز می‌تواند ثروت پدر یا همسر، زیبایی، دانشگاه محل تحصیل، تعداد فالوئرها در شبکه‌های اجتماعی، و حتی تعداد کتاب‌های خوانده شده و فیلم‌های دیده شده یا هرچیز دیگری باشد. 

پس لطفی که همین امروز به خودمان می‌کنیم، این است که به تمام چیزهایی که از خودمان داریم و چیزهایی که از دیگران گرفته‌ایم فکر می‌کنیم و سعی می‌کنیم به مرور زمان، "از دیگران"ها را بزداییم و چیزی که باقی می‌ماند را با تمام وجود بپذیریم و دوست داشته باشیم؛ آن حقیقتی است که دیر یا زود با آن روبرو خواهیم شد و بنا به شناختی که از آن داریم، می‌تواند برایمان شیرین یا ترسناک باشد. پس چه بهتر که چیزی را که مالک آن هستیم و هیچ راه گریزی از آن نیست را بشناسیم و بپذیریم. 

"Life's no piece of cakemind youbut the recipe's my own to fool with.” ― Haruki Murakami

۹۷/۰۷/۲۴ موافقین ۱۱ مخالفین ۰
Faella

نظرات  (۵)

یه وقتایی فکر میکنم برای اینکه صداقت تو نوشته هام یا هر اثر هنری ای که قرار خلق بکنم حفظ بشه اونا رو بذارم برای بعد از مرگم و زمانی که زنده ام یه کار ساده که به مهارت خیلی خاصی نیاز نداره بکنم. بعد مرگم بخوام همه نوشته هام یا ایده ها برای تئاتر و فیلم یا نت موسیقی یا هرکوفت دیگه ای رو نشر بدن. 
این خیلی خوبه که آدم بیخیال جلب توجه بشه. این روزا همش آرزو میکنم کسی بهم توجه نکنه. کسی بهم اهمیت نده. کسی اصلا نگام نکنه. فقط من نگاه کنم به بقیه...
پاسخ:
خب اگه کارهات منتشر نشه و چهار نفر نقدش نکنن، قراره چجوری پخته و قوی بشن؟ 
به نظرم این دیگه از اونور بوم افتادنه. تو کار می‌سازی یا می‌نویسی که اون حس به اشتراک گذاشته شه، نه که مردم بهت توجه کنند. حالا هرچی کار قوی‌تر باشه، بهتره 
معنی این جمله موراکامی چی میشه؟
پاسخ:
piece of cake یه ضرب‌المثله،  مضمون جمله‌ی اول اینه که زندگی خیلی شیرین و ساده و باقلوا نیست
 ادامه‌ش رو هم به صورت تمثیل گفته، که دستورالعمل پختش (اون کیکه/ زندگی) با خودمونه که هرطور می‌خوایم تغییرش بدیم.


یه زمان متالیکا گوش میدادم که کول(cool) به نظر بیام. بعدش دیدم اصلا کول بودن گروه متالیکل به طغیانشونه؛ اینکه وقتی یه سری استاندارد های خوب و بد هست، سعی نکردن "خوب" باشند و خودشون رو تغییر ندادند و وحشی موندن. حالا من هم کول ترین کاری که میتونم بکنم اینه که اگه با استانداردهای کول بودن، آدم کولی نیستم، زور نزنم کول باشم، همون خودم بمونم. درواقع کول ترین کاری که من میتونم بکنم اینه که کول نباشم! پس همون رفتم سراغ "یانی" خودم! البته گوشم به مالیکا وابسته شده واقعا. گاهی برای تظاهر میری سراغ یه چیزی ولی واقعا باهاش نسبت برقرار میکنی.
پاسخ:
کول باید کول باشد، کولی که کول نباشد کول نیست :دی

+حالا ما مدرسه که می‌رفتیم زد بازی گوش دادن خیلی کول بود :))) حالا زد بازی خوبه‌ش بود... 
بعد مثلا من اوانسنس و لینکین پارک گوش می‌دادم می‌گفتن تو مشکل داری :|
+راستی به سبک دوران کهن وبلاگنویسی باید بگم به روزم به من سر بزنید! البته به روز نیستم! ولی کامنتتون رو جواب دادم. عذرخواهی بابت تاخیر.
پاسخ:
کدوم کامنت؟ کدوم وبلاگ اصن :)))

متاسفانه الان بیشتر افراد ترجیح می دن کپی کار باشند ، که خب این موضوع زیتد جدیدی هم نیست. مثلا من همیشه بدجور طرفدار موسیقی لاتین بودم و دوره مدرسه همه می گفتن دنبال شوآف هستم ، یا اینکه تو دانشگاه سبک لباس پوشیدنم راحت بود و خودم باهاش مشکلی نداشتم گرچه که حراست گیر می داد ولی من هنوزم هنوز استایل تام بوی و اسپورت و ترجیح م دم ولی خب از نظر سیل کثیری از دوستان من با توجه به آهنگ هایی که گوش می دادم و لباسی که می پوشیدم یا هم جنس گرا بودم یا اینکه به هر حال یه برجسبی بهم می جسبوندن. الان هم حتی گاهی با این مدل رفتارها مواجه می شم ولی راستش و بخوای هیچوقت و هیچ جا سعی نکردم خودم و سانسور کنم و همیشه برام مهم این بوده خودم با چی حال می کنم و راحتم. وقتی تو جمع دوستام می بینم خودشون و با آرایش خفه می کنن نمیگم وای منم مثل اونا باشم که یه وقت از جمع جدا نشم . در کل متنت من و به این فکر انداخت که بیشترمون ترس از دور افتادن و طرد شدن از جامعه و اطرافیانمون و داریم واسه همون اون چیزی که واقعا هستیم و نشون نمی دیم. خیلی ها تو همین اینستاگرام کلی استوری در مورد کتاب میزارن ولی حاضرم باهات شرط ببندم یه تعداد زیادیشون حتی اون صفحه ای که ازش عکس گرفتن و تا آخر نخوندن و فقط واسه نمایش به بقیه کتاب گرفتن تو دستشون. 

پاسخ:
چقدر خوب که خودت و سبک خودتو شناختی... واقعا به نظرم چیز ارزشمندیه..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">