Aníron

در امتــــــــــــــــــــداد خیابان وانیلا...

Aníron

در امتــــــــــــــــــــداد خیابان وانیلا...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۰ تیر ۰۲، ۱۳:۱۵ - طراحی سایت اصفهان عجب
محبوب ترین مطالب
آخرین مطالب

Don't Look Down II

چهارشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۲۸ ق.ظ
اتفاق پست قبل، برای من تلگری بود تا نگاه دقیقتری به زندگی ام داشته باشم و با "خود حقیقی"ام جدی تر روبرو شوم. اینکه "واقعا و به صورت ملموس" چه چیزهایی دارم و چه چیزهایی ندارم؛ و چرا. و چقدر. و چه چیزهایی را که باید داشته باشم ندارم و چه چیزهایی که درحال حاضر دارم را نباید می داشتم. و اصلا کدامشان به درد می خورند. همه را با دقت نوشتم و بررسی کردم. این کاری است که من حداقل سالی یکبار انجام می‌دهم، اما این بار بسیار جدی تر و سختگیرانه تر عمل کردم و به نتایج دقیقتری رسیدم. 

از نظر من، یکی از دستاوردهای بزرگ یک شخص میتواند این باشد که خودش را درست بشناسد. منظورم علایقش،مانند رنگ و غذای مورد علاقه اش نیست. ویژگی هایی در اعماق شخصیت هر کسی هست که عموما به آنها توجه نمی کند،مثل  اینکه چه چیزی عصبانیتش را خنثی میکند، چه شرایطی آستانه ی تحملش را پایین می اورد و پرخاشگرش می کند، انجام دادن چه کارهایی ذهنش را ارام میکند، و الخ. چیزهای خیلی ظریفی وجود دارند که آدم آنها را به عنوان یکی از ویژگی هایش می پذیرد، اما نمی داند اصلا چرا آنجا هستند یا چطور می شود مهارشان کرد. 

از چیزهایی که من خودم درمورد خودم متوجه شده ام، این است که که ۵ سالی از هم سن و سالهایم عقبترم. این عقبتر بودن صرفا از نظر شغلی و کاری نیست، به نظرم اینطور است که مثلا کاری را که یک آدم ۲۰ ساله به صورت عادی و با رضایت انجام میدهد، انجامش در  20 سالگی برای من سخت است و آن را در ۲۵ سالگی با رضایت انجام میدهم. سه سالی میشود که این قضیه را می دانم، اما تابحال آنرا به معنای واقعی نپذیرفته بودم. 

اولین باری که متوجه این تئوری شدم، وقتی بود که خاله ام (که روانشناس است) داشت تعریف میکرد اشتباه محض است که همه ی آدمها بچه هایشان را ۷ سالگی به مدرسه بفرستند.چون بعضی از بچه ها دیرتر به سن عقلی مدرسه میرسند و اگر زودتر از موعد این اتفاق بیوفتد، در انجام تکالیف و کلا مدرسه رفتن، دمار از روزگار والدین درمیاورند.من خودم از بچه هایی بودم که از سال دوم با رغبت سر درس و مشق می رفتم اما سال اول برایم جهنم بود..

در مورد دانشگاه رفتن و ازدواج و خیلی از کارهای دیگر هم قضیه همین است. اگر تو به درک آن قضیه رسیده باشی، انجامش می تواند برایت حتی لذت بخش باشد، مثل آدم رفتار می کنی و اثری از شلنگ تخته اندازی نخواهد بود. اما در صورتی که به زور و چماق دیگران مجبور به انجامش شوی، نتایج خوبی در پی نخواهد داشت. 


از زمانی که این را می دانم، حس بهتری دارم. قبل از آن حس فشار و خودتخریبی ناشی از عقب بودن از دیگران را داشتم، اینکه چرا من نتوانسته ام مثل اطرافیان و دوستانم در 18 سالگی گواهینامه بگیرم؟ چرا فوق لیسانس نخواندم؟ چرا خیاطی و آشپزی بلد نیستم؟ و خیلی از چراهای دیگر. 

که مثلا در 25 سالگی تازه حس کردم که واقعا دلم می خواهد گواهینامه بگیرم. یا امسال حس کردم که دلم می خواهد کنکور ارشد بدهم. نه به این دلیل که "دارد دیر می شود" یا مزخرفاتی از این قبیل، چون خودم میل به انجامشان دارم.

من در این متن قصد ترویج تنبلی یا توجیه چیزی را ندارم و نمی گویم که آدم کارهایی که باید انجام بدهد را پشت گوش بیندازد، حرفم این است که اگر انجام کاری برایمان زور دارد، اذیتمان می کند، یا هرحس بد دیگری بهمان می دهد، به جای تفره رفتن دنبال دلیلش باشیم و آن را قبول کنیم. چون گاهی میدانیم که داریم تنبلی می کنیم، اما نمی فهمیم چرا. خودمان را به اینور و آنور می زنیم و وقت تلف می کنیم تا آن کار را انجام ندهیم. درحالی که اگر به این بصیرت رسیده باشیم که شاید هنوز به آن درجه از نیاز یا عقلانیت برای آن کار نرسیده ایم، آن را کنار بگذاریم و جایش را با چیز دلپذیرتری پر کنیم که هم وقتمان هدر نرود و هم خوشحالتر باشیم. گرچه همین هم بستگی به آن فعالیت مورد نظرمان دارد و درمورد همه چیز صدق نمی کند.

۹۷/۰۵/۱۷ موافقین ۱۵ مخالفین ۰
Faella

نظرات  (۶)

وقتی می خواستم کنکور ارشد بدم با هر کسی که مشورت می کردم می گفت همه چیز بستگی به خودت داره ولی مراقب باش تو مسیر نیفتی. 
مسیر زندگی "نرمال"ی که با درس و شغل و ازدواج و فرزند و اینا تعریف شده قاعدتا به تمام انسان ها با این اجزاء و با این ترتیب نمی خوره! 
با اینکه یه مقدار این جمله کلیشه ای و زرد و سلف-هلپ گونه می زنه ولی خب باید مراقب باشیم تو مسیر ازپیش تعیین شده نیفتیم...
پاسخ:
به نظرم همینم بستگی به خود شخص داره. بعضیا اصن حال میکنن با افتادن تو همین تمپلیت ها..
دقیقا همین طوره دیگه.به یه سری ها می خوره این چارچوب ها به یه سریا نه. به یه سریا هم نصفه نیمه. برای هر کسی متفاوته.
پاسخ:
البته یه سریا هم ازونور بوم میوفتن، و به خاطر اینکه تو این مسیر قرار نگیرن، انقدر زیگزاگی راه می رن که هدف خودشونو گم می کنن، یا که اصلا هدف ندارن و باری به هرجهت جلو می رن، و صرفا می خوان اونطوری نباشن. مهم اون هدفه س، حالا چه براساس عرف جامعه باشه، یا که چیزای متفاوت. اینکه تو توی یه مسیری باشی _حالا هر مسیری_ و بر اساس یه چیزایی جلو بری مهمترینه به نظرم. 
دیدگاه بدی که توی جامعه رایجه اینه که به همه‌چیز از منظر "تکلیف" نگاه می‌کنن. باید تو یه سنی حتمن وارد دانشگاه بشی، بعد دنبال کار بگردی، نشد ادامه تحصیل بدی، اونم راه نداد ازدواج کنی و ... در صورتی که هر کدوم از این انتخاب‌ها به فرد بستگی داره و وظیفه‌اش نیست حتمن گام به گام به این مسیر ذهنیِ جمعی بپیونده. 
گاهی آدم با این‌که چیزی رو می‌دونه اما باز هم در عمل با مقاومت درونی و فکری روبه‌رو می‌شه. من عاشق این دیدگاه و انگیزه‌ام که به آدم‌ها تواناییِ انتخاب مسیرهای متفاوت رو می‌ده. این‌که راه هرکسی جداست و باید اون‌طور که می‌خواد اقدام کنه. 

دیشب فیلم unbroken رو می‌دیدم و یه دیالوگش خیلی به دلم نشست. به عقیده‌ی یکی از افسرهای نیروی هوایی؛ زندگی یه فرصته که هرکسی باید به بهترین شکلی که می‌تونه ازش استفاده کنه و توی این مسیر لازمه به خودت اجازه‌ی لذت بردن رو هم بدی. و در نهایت یه روز می‌رسه که فرشته‌ی تو لبه‌ی تختت می‌شینه و می‌گه حالا وقتشه، سوال‌های احمقانه‌ای که کل عمرت داشتی رو بپرس!
پاسخ:
خب به نظرم یه سری انتظارات اولیه داریم، یه سری انتظارات ثانویه. مثلا به طور دیفالت از یه دختر انتظار میره که ازدواج کنه و مادر بشه. یعنی این چیزیه که از دوره ی غارنشینی بوده. بعد انتظارات ثانویه مثل تحصیل و کار کردن و چیزایی که با مدرن شدن جامعه بهش اضافه شده. 

در جوامع مدرن، این مرزها تقریبا وجود ندارن و هرکسی می تونه هر انتخابی داشته باشه، ولی در جوامع سنتی، تو عموما در مورد انتظارات اولیه حق انتخاب نداری و براشون قابل هضم نیست که مثلا به انتخاب خودت نخوای ازدواج کنی یا بچه داشته باشی. مخصوصا ازدواج شاید دیر و زود بشه ولی یه اجباره (شاید باورت نشه، من یه بار به یکی گفتم نمی خوام بچه دار شم، گفت "مگه میشه؟؟ یه چیز طبیعیه، مثلا فکر کن یه گوسفند از فرزندآوری امتناع کنه." ینی طرز تفکر در این حد!! -_-)، شغل و تحصیل و اینا هم تا حدی مجازه که به مورد قبل لطمه ای وارد نکنه. 

+وای آنبروکن خیلی حس خوبی داشت.. دم آنجلینا جولی گرم 
آره، به خصوص در مورد ازدواج خیلی قید و بند وجود داره. جالبه، خصوصی‎ترین بخش زندگیت باید با تایید عموم همراه باشه وگرنه جلوه‌ی بدی پیدا می‌کنی توی اذهان. توی این مورد که اصن آدم با یه برخورد و افکاری مواجه می‌شه که واویلاس. همه هم محقن عقایدشون رو دیکته کنن...!
پاسخ:
بعد جالب اینجاس که کسی دوس نداره این سوالات ازش پرسیده بشه و این دخالتا تو زندگیش بشه، اما اینکارو در حق دیگران انجام میده -_-
۱۸ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۲۸ دامنِ گلدار
چقدر درست فکر میکنی، دوست داشتم این پست رو به شکل خودخواهانه‌ای. 
الان چیزی ندارم اضافه کنم ولی :) 
پاسخ:
ممنون :) 
امروز یه هو به این نتیجه رسیدم که به شدت با این پست موافقم. حتی یاد خاطره ی بچگیم افتادم که یه بار توی کتابفروشی بودم با مادرم، و مادرم بابت این که به جای کتاب تست تیزهوشان، میخواستم رمان آرتمیس فاول بخرم, بلند بلند سرزنشم کرد جلوی همه. خب اون زمان واقعا چیزی که در من میجوشید خوندن رمان رو ایجاب میکرد تا درس خوندن رو. این سرکوفت ها باعث شد این ور رونده از اون ور مونده بشم. حتی اگر ضرورتی به درس خوندن هست باید نیازش رو از درون پرورش بدن که خب این برای هرکس میتونه زمان متفاوتی ببره. منتها راه آسون تر همیشه سرکوب و خشونته. که این هم البته بد نیست، به هرحال اونهایی که به ما پرخاش میکنند اغلب خیرخواهند، یه جورایی نگرانی خودشون رو با پرخاش تسکین میدن تا اینکه واقعا قصدشون هدایت ما باشه.

این روزها کسی به اهمیت سرشت آدمها توجه نمیکنه. ینهمه فرهنگ جامعه که دائم سعی میکنه القا کنه "خواستن «مطلقا» توانستن است"، باعث میشه آدم جسارت نداشته باشه با صدای بلند حرف های این پست رو اعلام کنه، این حرفها رو بهانه میدونند, سریع انگ میزنند که گربه دستش به گوشت نرسیده و داری توجیه میکنی و فلان و بهمان.
پاسخ:
به نظرم همینکه خودمون این رو درمورد خودمون بپذیریم قدم بزرگیه. اینکه برچسبایی که رومون می زنن باور نکنیم و کار خودمونو بکنیم، چون در این میانه شک مغلوب میشه. ترس و خودکم‌بینی مغلوب میشن. آدم با خودش روراسته و دیگه می دونه چی هست و چی نیست 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">