از سیارک ۱۵۲۳۸
سری اولی که سریال Friends را دیدم، به این فکر کردم که نکند برای کسی "جنیس" باشم؟ نکند صدای حرف زدن و خندیدنم روی اعصاب همه باشد و رویشان نشود چیزی بگویند؟ نکند فلان... و از آن به بعد سعی میکردم همیشه آرامتر حرف بزنم، کمتر بخندم، و حواسم باشد جلف بازی راه نیندازم.
بعد یک روز به خودم آمدم و دیدم از ترس اینکه احتمالاً از نظر دیگران فلان طور باشم، دائم در حال معذب کردن خودم هستم و بدتر از آن، فرصت یادگیری "مهارتهای صحبت در جمع" را از خودم دریغ می کنم. اینکه یک نفر با فکر "نکند فلان طور باشم" از یادگیری مهارتها شانه خالی کند بدیهی ترین و آسان ترین راهی است که میتواند انتخاب کند و به همان اندازه هم غیر قابل قبول است، چون هیچکس کامل نیست و میلیاردها آدم با تمام نواقصشان دارند در جامعه زندگی میکنند و بعضی هایشان هم به شدت موفق هستند. نکته ی دیگر هم اینکه همان افرادی که نگران قضاوت شدن از سمتشان هستم، به احتمال 98% اصلا در مورد من فکر نمیکنند، پس در اینجا بازنده منم که علاوه بر هدر دادن وقتم، خودم را با این چرندیات محاصره کرده و خیلی چیزها را از خودم دریغ می کنم.
البته نباید اینطور هم باشد که هر شخصی به خودش اجازه ی صحبت در هر جمعی را بدهد، و یکی از مهارتهای مهمی که _از نظر من_ هرکسی باید در اولین فرصت یاد بگیرد، موقعیت سنجی است. اینکه چه حرفی را کجا بزند و آیا نیازی هست که در فلان جمع اصلا حرفی بزند؟ در کدام جمع باید با چه ادبیات و تن صدایی صحبت کند و کلماتش را چطور انتخاب کند؟ و موارد دیگر که صرفا با حضور در جمع تقویت نمی شوند و باید با مطالعه و گسترش دایره ی لغات، یادگیری، استفاده از تجربیات و گاهی شرکت در دوره های مرتبط، آنها را تقویت کرد.
در کل "نکند فلان کار را انجام بدهم و دیگران فکر کنند فلان طور..." از سربازکنی ترین جمله ی تاریخ است. سعی کنیم آن را در زندگی مان ریشه کن کنیم.