5 درس مهمی که از بدترین فیلمهای این ماه گرفتم
کارگردان این فیلم تمام سعی خود را کرده تا داستان بیمعنی، بازیهای مزخرف، و چیزهای بیربط را با قابهای بینظیر و عکسگونه از لوکیشن زیبای فیلم پوشش دهد، اما نشد. نمیشود.
× فیلم فیلم است و عکس عکس.
نمی شود یک تپه سرگین را با دوتا پیس ادکلن خوشبو کرد.
همه چیز در این فیلم احمقانه است. داستان، بازیها، انتخاب بازیگران، دیالوگها ( جمله ی you are sooo talented یکبار نوشته شده، و در اقسی نقاط فیلمنامه پیست شده) و خلاصه کارگردان تمام توانش را به کار گرفته تا سلینجر را یک شخصیت لوس احمق به تصویر بکشد و منبع الهام داستانهایش را یک سری اتفاقات مسخره نشان دهد و در واقع، این فیلمی بر ضد سلینجر است و انگار توسط یکی از مخالفانش ساخته شده است.
تنها سکانس جالبی که در آن دیدم، جایی بود که سلینجر داشت برای راهب توضیح داد که حس می کند دیگر نمی تواند بنویسد و نوشته هایش را پاره می کند، و راهب پاسخ می دهد: sounds fun!
× چیزی که این فیلم به من یادآوری کرد، اهمیت نوشتن و پاره کردن است. حس میکنم من هم به نوشتن/کشیدن و پاره کردن احتیاج دارم، و زمانی که ایده لازم دارم و چیزی به فکرم نمیرسد یا ایده ها در هم تنیده میشوند می توانم از این روش استفاده کنم. و اینکه در دوران تایپ و ذخیره، معمولا گول میخوریم و گاهی فراموش میکنیم بعضی افکار و نوشته ها آنقدرها هم ارزشمند نیستند، و الکی خودمان را خفن تجسم میکنیم. ایده ها و افکار وقتی روی کاغذ می آیند بررسی و فرم دادنشان آسانتر می شود.
کاش کارگردان فیلم مذکور اجازه می داد تصور دختر زیبا، زن دکتر و کثافتهای تیمارستان در رمان کوری به عهده ی خودمان باشد.
× به تصویر کشیدن برخی چیزها، فقط بیننده را نا امید و تخیلش را خراب می کند.
Batman Vs. Superman (2016)
Bottoms Up (2006)
فیلمهایی وجود دارند که هیچ، هیییچ نکته ی مثبتی ندارند. واقعا ندارند، و هرگونه تلاش برای استخراج یک نکته ی مثبت فقط تو را شبیه احمق ها می کند.
× گاهی به امتیازات اعتماد کن.