dat kinda mood
فکر میکنم عالم و آدم از ترس مرض گونه (فوبیا)ی من به سوسک خبر دارند؛ روشهایی هم برای مقابله با آن از طریق دوستان و آشنایان و آدمهای اینترنت پیشنهاد شده، اما هربار که راهم با یکی از این موجودات تلاقی پیدا میکند، رنگم میپرد و ضربان قلبم طوری بالا میرود که هر لحظه حس میکنم ممکن است قیرپاژ کند؛ تا یک روز روشی به ذهنم رسید: این که بعد از مواجه شدن با سوسک، اولین کاری که انجام بدهم این باشد که عینکم را بردارم. چون متوجه شدم این خود سوسک نیست که از نظر من وحشتناک و چندش ناک است، بلکه جزئیات اوست. کله و بالهایش، پاهای تیغ تیغی اش، و تمام جزئیات سازنده اش که آدم با دیدنشان مورمورش میشود. اما با برداشتن عینکم _که شماره اش هم کم نیست_ سوسک صرفا یک حجم کوچک قهوه ای متحرک است که اگر از وسط خانه ی آدم سردرنیاورد، میشود به حال خودش رهایش کرد. حتی فکر بال زدن و پرواز کردنش هم از فکر همین نزدیک شدن نشات میگیرد، که نکند یک وقت هوس کند روی آدم یا وسایلش بنشیند.
البته هنوز این روش را امتحان نکرده ام و شاید مانند روش های دیگر، به صورت تئوریک خیلی خوب به نظر بیاید، اما در عمل..... در عمل همیشه یک نفر باید آن حوالی باشد تا فشار افتاده ی من را از کف زمین جمع کرده، و سرجایش برگرداند.
البته فقط قضیه ی سوسک نیست، من عادت به تصور شرایط و چیدن راه حل برای آن شرایط خیالی دارم و عموماً وقتی با مقیاس واقعی قضیه روبرو میشوم، تمام معادلاتم به هم میریزد.
فکر می کنم استفاده از روش "تصور کردن راه حل" به جای روش "آزمون و خطا" یکی از مشکلاتی باشد که امثال من با آن دست به گریبانیم. درواقع برای استفاده از روش اول، باید به قدر کافی مهارت و شناخت روی قضیه داشت که آن هم با روش دوم و کسب اطلاعات به دست می آید. گرچه این برای همه چیز صدق نمی کند و مسلما بستگی به مشکل و مساله دارد، اما عموما راه حل هایی که با قرار گرفتن در شرایط واقعی به دست می آیند بهتر و قابل اتکا ترند. برای جلوگیری از قرار گرفتن در شرایط "تصور راه حل"، جدیدا از روشی به نام Last Minute Panicاستفاده می کنم که بسیار روش ریسکی و غیر قابل توصیه ای است، اما فرصت هرگونه خیالبافی را از آدم می گیرد، و او را مجبور می کند که در لحظه تصمیم گیری و عمل کند و ممکن است اطرافیان را به شدت عصبانی کند؛ آخرین سوغاتی که من از این ترکیب دارم، لیوان صورتی دو نیم شده ای است که توسط یکی از اعضای خانواده _که هنوز جرات فاش کردن هویتش را پیدا نکرده_ به طرف در اتاقم پرتاب شده است. خلاصه اینکه در مواقع استفاده از این روش، تمام ظروف و چیزهای شکستنی و حساس را از دسترس افراد خارج کرده، سپس مقداری پنبه در گوشتان بگذارید و با خیال راحت در لجنزار استرس و وحشت ناشی از کمبود زمان فرو بروید :)