چهارشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۱۹ ب.ظ
"امروز سالگرد روزی است که بعد از تعطیلی وب قبلی و چند هفته حال مزخرف، تصمیم به ساختن اینجا گرفتم...."
حدود پنج بار متنی در ادامه ی این جمله نوشتم و پاک کردم. من حرفی ندارم. اگر شما حرفی، حدیثی، ناگفته ای دارید می شنوم. شناس یا ناشناس، خصوصی یا عمومی.
اگر هم ندارید، لطفا یک چیزی برایم بنویسید. جمله ای شعری،...
پاسخ:
خیلی زیاد ممنون :)
پاسخ:
خیلی ممنونم :) @-
پاسخ:
هر چی دلت می خواد. فوش بده فرار کن اصن :))
پاسخ:
نمی دونم... مدت زیادیه که دارم فک می کنم اصن منو چه به نوشتن؟ حتی در همین حد خزعبل و در همین فضای کوچیک...
+ممنون :) مرسی از خودت ^+^
پاسخ:
عه ازون زمانا... :دی
+واقعا نمی دونم. خیلی وقته چیزی ننوشتم این پست قبلیا م معمولا مال قدیمه انتشار در آینده زدم.
الان واقعا انگیزه ی خاصی ندارم براش، و حتی با این پست می خواستم ببندمش.. ولی گفتم فاصله گرفتن بهتره
پاسخ:
خیلی متشکر :)
پاسخ:
این از غزلیات سعدی ه البته :دی.
شماره ٢٠٣ .تو را نادیدن ما غم نباشد
+ممنون :)
پاسخ:
ممنون ^_^
پاسخ:
اون صندلیه؟
منم خیلی دوسش داشتم... شاید بیارمشون اینجا، اینکه روش چیز میز میذاشتمو دوس داشتم
گرچه فقط همونو. باقی قالبه حالمو بهم میزد
+ممنونم :)
پاسخ:
:)))
پاسخ:
تبریکه جوک بود؟ :)))
قابل نداره عزیزم :)
+ممنونم :x
پاسخ:
مچکرم :)
پاسخ:
مرسیییی ^_^ :x
پاسخ:
خیلی ممنون :)
پاسخ:
ممنونم :)
پاسخ:
مرسییی
نه حذف نمی کنم :)
پاسخ:
ممنون :)) آمین آمین
پاسخ:
ممنون :)
+گیلی بود اسم دختره. ازدواجم نکردن همینجوری ورداشته ش واسه خودش :))
پاسخ:
ممنونم :)
پاسخ:
اقا اصن ملیسا نداریما :))
یه میسانده داریم که دستیار دنیریس ه، یه ملیساندرا داریم که اون زن مو قرمز جادوگره س :))
فککنم سم کلا نمی تونه ازدواج کنه بخاطر پیمان نایت واچ :-؟
پاسخ:
ممنونم :)
پاسخ:
مچکر
پاسخ:
پیمان برادرهود نایت واچ دیگه. قرار بود نه ازدواج کنن نه بچه دار شن.
روز اولی که سم با گیلی و بچه اومدن دیوار، Aemon Targaryen (اون آقا نابیناهه) گف سم؟ :| این بچه چیه؟؟ :|||
بعد سم گفت بچه ی من نیستو اینا...
همین آقاهه به گیلی میگفت gillyflower، خیلی مهربونانه م میگف. واسه همین هیچوقت یادم نمی ره. کلا خیلی موجود حیفی بود :((
+آره از یه سریال ناشناخته ی غیر تاریخی زامبی دار بگو. ازین ژانرا عمرا نمیبینم :)))
گرچه گات هم جدیدا به یه واکینگ ددی تبدیل شده واسه خودش :|
پاسخ:
اینا اصن کلاغ بشو هم نبودن از اول سروگوششون میجنبید. کلاغ هم کلاغ قدیم. یهو از ناکجاآباد با زغال گردون سر می رسن و فامیلاشونو نجات میدن :-"
اصن از همون روزی که تیریون رفت بالای دیوار و ازون بالا بهش شاشید دیگه دیوار هرگز مثل قبل نشد :)))))
پاسخ:
هاااع خود خرشه 😅
حرفی نمانده است به جز باد و باد و باد
که می برد تو را و ...من اما نمی رسم
توی می روی پشت و سرت آب می شوم
تو فکر می کنی که به دریا نمی رسم؟
رضا طبیب زاده
پ ن: بی ربط بود ولی گفتی یه چیز بگو، گفتم یه شعر بنویسم برات(: