La Petite Mort (#ترجمه)
Le temps d’un souffle coupé
Par un soir tardif d’été
Les anges partirent avant
Et leurs visages tachés de blanc
Je crois qu’il est trop tard
Pour t’avouer que j’ai mal
À mon coeur mourant
Et mes souvenirs tachés de blanc
Si l’on me perd, sache que je serai la tienne
Et au creux de ses bras, la mort nous bercera
Car si l’on me perd,
c’est seulement pour rester la tienne
Et au creux de ses bras, la mort nous bercera
La pluie coule sur mes tempes
La foudre chante ta descente
Blottie contre ma vie
Ton rire résonne et puis s’enfuit
Je crois qu’il est trop tard
Pour te dire que ça fait mal
Mon coeur n’est plus comme avant
Car il s’endort tout doucement
Si l’on me perd, sache que je serai la tienne
Et au creux de ses bras, la mort nous bercera
Car si l’on me perd,
c’est seulement pour rester la tienne
Et au creux de ses bras, la mort nous bercera
مرگ زودرس
وقت نفس گرفتن است
برای یک بعد از ظهر آخر تابستانی
قبل از همه، فرشتگان با صورت های سفید شده ترکم کردند
فکر می کنم دیگر خیلی دیر شده است..
اعتراف میکنم که دارم اذیت می شوم و درد دارم
با قلب در حال مرگ
و خاطرات سفید لکه دار
اگر تو حالا مرا از دست دادی، بدان که من مال تو خواهم بود.
و در حفره ی میان بازوانش (آغوش خالی)، مرگ برایمان لالایی می خواند
چون اگر من را از دست بدهی، فقط برای این است که تو را نگه دارم
و در آغوش تهی اش، مرگ برایمان لالایی می خواند
باران به شقیقه هایم میکوبد
رعد و برق از هبوط تو می خواند
زندگی من را در بر گرفته اند
خنده های تو طنین انداز می شود و سپس کمرنگ و محو می شود
فکر می کنم که دیگر خیلی دیر شده است
اعتراف می کنم که دردناک است
قلبم مانند قبل نیست
و دارد آرام آرام به خواب می رود...