:اشک
پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۳۸ ق.ظ
وقتی چشمم به چشمش افتاد، هرچقدر تلاش کردم نتوانستم خودم را کنترل کنم و جیغ بلندی کشیدم که مامان را سراسیمه به نشیمن کشاند. سفیدی چشمش کاملا قرمز شده بود و میخواست چیزی بگوید اما زبانش نمی چرخید. مامان کیف و کتش را گرفت و من کمکش کردم تا روی صندلی بنشیند، هم نگران بودم و هم نمی خواستم مصرانه چیزی بپرسم که حالش بدتر شود. کمی بعد، اشاره کرد که تلویزیون را روشن کنم و اخبار ...
این چندروز به دلایلی ارتباطم را با فضای مجازی قطع کردم و از اتفاقات روز خبر نداشتم، اتفاقات آنقدر ترسناک و شوک آور بود که هیچ واژه ای برایش ندارم. به وقتی فکر کردم که پوشه را از دستش گرفتم و روی میز گذاشتم، همان پوشه ای که با فونت بزرگ و چرخان رویش نوشته شده بود "مجلس شورای اسلامی".
و ته دلم خالی شد....
۹۶/۰۳/۱۸