یک داستان کوتاه تلخ
سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۰۲ ق.ظ
-مدیونی اگه روزه بگیری
در را بستم و اشک توی چشمانم جمع شد.
انگار همین دیروز بود که عیناً همین جمله را از زبان خودش، و خطاب به مادربزرگ شنیده بودم..
۹۶/۰۳/۰۹
-مدیونی اگه روزه بگیری
در را بستم و اشک توی چشمانم جمع شد.
انگار همین دیروز بود که عیناً همین جمله را از زبان خودش، و خطاب به مادربزرگ شنیده بودم..