ciz-ده
هر بار که با آن کار می کنم، باید چندین بار درش را باز کنم و مواد داخلش را هم بزنم و باز ببندم تا قطعات درشت کنار نمانند. و دستگاه را روشن کنم. و دوباره و سه باره...
یک دستگاه دیگر هم هست که کاربری اصلی اش، چرخ کردن گوشت است اما سبزی هم خرد می کند و از نظر قدمت، یحتمل با من همسن است و از گفته ها چنین بر می آید که از بقایای جهاز مادر است. این دستگاه برخلاف غذاساز مدرن چهارصد کارهی تیشان فیشانی که من با آن کار می کنم، مثل آدمیزاد از یک طرف سبزی درسته را تحویل گرفته و از طرف دیگر سبزی خرد شده تحویل کاربر می دهد. بدون اینکه زور بالای سرش باشد یا اصلا نیازی به باز کردن دل و روده اش. فقط یک سری قلق های خاص خودش را دارد که من از پسشان بر نمی آیم. و از آن هم بهتر، وقتهاییست که مادر در عرض پنج دقیقه تمام آن سبزی ها را خرد میکند، بدون اینکه وقتش را برای سرهم کردن یک دستگاه برقی برای آن مقدار سبزی ِ کم هدر بدهد.
یا حتی در کار، وقتی یک نفر با درخواست طراحی نقشه به شخص x و y مراجعه میکند، گاهی شخص x تا بخواهد سیستم را بیدار کرده و برنامه را راه اندازی کند، شخص y طرح اولیه را با دست کشیده و تحویل مشتری می دهد.
هربار که دستگاه غذاساز را باز و بسته می کنم به این فکر می کنم که حکایت "لایف استایل جدید" ما هم همین طوری است.
همیشه دنبال راه میانبریم. راحت ترین روش برای انجام کارها. دستگاه ها و نرم افزارها را آورده ایم وسط، تا نقشمان را برایمان ایفا کنند تا یک وقت خودمان به چیزی دست نزنیم. دستمان سبزی ای نشود. سیری نشود. رنگی نشود یا بو نگیرد.
غافل از اینکه یک سری از لذت های زندگی دقیقا در همین است: در حس کردن. در تجربه کردن.
من منکر فواید تکنولوژی نیستم، اما گاهی همین آسان شدن کارها باعث می شود یک چیزهایی از دستمان برود...
اگر زمان و شرایط مناسب داریم، چرا چیزهای ساده و خوب را از خودمان دریغ کنیم.
خوب است که گاهی دست هایمان را از زرورق در بیاوریم و بگذاریم کمی هوا بخورند.. کمی رنگی شوند و لمس کنند. و یاد بگیرند...